در باب ترجمه

اندر احوالات شیخ مترجم و مریدان ترجمه

برای ثبت سفارش ترجمه و استعلام قیمت (رایگان) کلیک کنید.

نوشته: علی خزاعی فر

  • نقل است که مریدی از مریدان شیخ در فن و هنر ترجمه سرآمد زمان خود بود به جهت هم صحبتی با شیخ و شیخ او را عزیز داشت و هرگاه نوآموزی را مشکلی در فهم متن روی می نمود به او حوالت می کرد و چون عاشق زبان ها و فرهنگ های گوناگون بود به اطراف و اکناف عالم سفر می کرد تا این که روزی از قبیله قومی آدمخوار سر در آورد و در دام آنان گرفتار آمد. بزرگ قبیله از حرفه او پرسید. گفت مترجمم. ناگهان چشم بزرگ قبیله از شادی برقی زد و آدمخوران نیز جملگی از شنیدن این سخن شاد شدند و عربده کشیدند. پس به جهت حرمت مرید، آتشی بزرگ برافروختند و پاتیلی بزرگ بر سر آتش نهادند و مرید را در آتش انداختند و چون پخته شد وحشیان از اقصا نقاط آمدند و هریک ذره ای از گوشت او تناول کردند چون اینان را اعتقاد بر این بود که اگر بزرگی را بخورند بزرگی به آنها سرایت کند. هرکس حتی بوی گوشت مرید به مشامش خورده بود مترجم شد و به برکت تن او جمله وحشیان فرهنگ و تمدن مردم ملل دیگر را به سرزمین خود منتقل کردند و بدین سان پی مترجم گرفتند و آدم شدند. 
  • طنز ترجمه
  • نقل است جوانی تازه فارغ شده از درس ترجمه مدرک به دست نزد شیخ آمد و گفت خواهم که در سلک مترجمان وارد شوم. گفت اگر مردی چادر زنی سرگیرد زن شود؟ گفت نه. گفت اگر زنی جامه مردی پوشد مرد شود؟ گفت نه. گفت تو نیز اگر در راه ترجمه مرد نئی با این مدرک مرد نگردی. و در حق او دعا کردی و گفتی بار خدایا! از آن خلق و خوی که مترجمان بزرگ را دادی این جوان را بوئی ده.
  • ترجمه تخصصی مقاله و کتاب به صورت آنلاین

نقل است جوانی نورس کتابی ترجمه کرد، بست سلر، به کمتر از ده روز به فروش رسید. کتابی دیگر ترجمه کرد، به ده چاپ رسید، هرچاپ هزار نسخه! کتابی دیگر ترجمه کرد، کتاب سال شد. خدمت شیخ رسید و شرحی مفصل بداد و از شیخ خواست که او را دعایی کند و لیکن در دل به تعالیم شیخ خندیدی و گفتی که ترجمه سهل است و به ریاضت حاجت نیست چنان که من خود غوره نشده مویز گشتم. شیخ گفت: الهی بدین فریفته نگردی که در ملک ما نه آن فروش محک درستی کارت باشد و نه آن جایزه. مترجم باید که پیوسته در طلب باشد و به اصلاح خود کوشد که کار ترجمه را حدی نباشد.

ترجمه آنلاین مقاله و کتاب

نقل است که با جمعی از مریدان به راهی می رفت. کله ای یافت. بر وی نبشته صم بکم عمی فهم لایرجعون. گفت این کله مترجمی است که نه زبان دارد که سخن نویسنده را بازگوید، نه گوش دارد که ناله خواننده را بشنود، نه چشم دارد که بر جای خود نشیند و نه عقل دارد که ترک ترجمه کند و این آیت در شأن اوست.

سایت لینگو ترجمه

نقل است که در مجلسی مریدی پرسید نویسنده را دوست داری؟ گفت دارم. پرسید خواننده را دوست داری؟ گفت دارم. گفت چند دل داری؟ گفت یک دل. گفت به یک دل دو دوست توانی داشت؟ دانست که این سوال از غیرت ترجمه می پرسد. گفت رضای نویسنده را در رضای خواننده می جویم. نه نویسنده را رها کنم نزد خواننده روم. نه خواننده را رها کنم نزد نویسنده روم که سرای ترجمه دارالتقریب باشد. از خواننده خواهم که مدد کند و یک گام فراسوی نویسنده آید و از نویسنده خواهم مرافقت کند و گامی به سوی خواننده پیش گذارد که در میانه راه به هم رسند که رضایت خدا در میانه روی است.

طنز شیخ و مریدان مترجم

نقل است که با مریدان متنی را ترجمه می کردند. مریدی پرسید نشان آن مترجم که به کمال رسیده چیست؟ گفت آن که متن اصلی را گوید در رقص شو، در رقص شود. و در همان حال متن در رقص شد. گفت من تو را نمی گویم. بر تو مثال می زنم. آرام گیر. در حال متن ساکن شد. گفت ترجمه آن نیست که متن را بکشی و جسدش را منتقل کنی. جسم مرده لایق خاک است. مترجم آن است که متن را از خاکی به خاکی دیگر منتقل کند و همچنان سبز باشد. و یا چون ماهی از آبی به آبی دیگر منتقل کند و همچنان زنده باشد.

قیمت ترجمه مقاله صفحه ای چند

منبع

برای ثبت سفارش ترجمه و استعلام قیمت (رایگان) کلیک کنید.